عشق لیلی و مجنونی...
گویند ز عشق کن جدایی
این نیست طریق آشنایی
من قوت ز عشق می پذیرم
گر می رود عشق من بمیرم
یارب به خدای خداییت
وانگه به کمال پادشاهیت
از عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگرچه من نمانم
از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای
گر مو شده ام از عشق او غم
یک موی نخواهم از سرش کم
جانم فدی جمال بادش
گر خون خوردم حلال بادش
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خوارم کرده ای ؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟
گفت ای بیچاره لیلایت منم !
در رگ پیدا و پنهانت منم !
سالها در جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی ... !

نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)