بچه ی عاشق

بچه ام ديگه ! بچه اي كه پاي چپ شكسته اش ، خونه نشيني تازه دو سه روزش _ كه حالاحالاها ادامه داره _ دل نازكش كرده ؛‌ زودرنجش كرده ،‌ كه با يه نگاه چرخيدن تو دلش بگيره و بشينه به خودخوري .
بچه ام  ديگه ! يه بچه ي بهونه گير كه حتي ناي گفتن بهونه هاشو نداره ، از تو بهونه ي بغض جور ميكنه ، بهونه ي بي قراري ، بي تابي ، آشوبه دل .
بچه ام ديگه !
يه بچه كه آرزوش شدي و . . . . . . . 
چه
خوب
به آرزوش رسونديش !
ممنونتم ! 
ممنونتم كه هستي و 
هواي اين بچه رو داري !


                                          

 

 


[ دو شنبه 16 دی 1392 ] [ 10:51 ] [ iman ]
[ ]

خیانت در عشق هرگز....

 

 خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین ،
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها ،
هرگز تبرئه ای نیست
آنکه را که را چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …

.

با عشق به من به من  خیانت کردی
دل دادم و تو رد امانت کردی
رفتی و چه آسوده ز من دل کندی
هر دو قلمت خورد اگر برگردی !! …

.

کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به خیانتکاری چون تو دیگر  هرگز اعتماد نخواهم کرد

.

هر که را دیدم  خیانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود
هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غمها چه سود

.

دانه هایی از عشق کاشتم
و خوشه هایی از غم برداشتم
خیانت
تکرار
و رویش نفرت. …

.

هرچه ها میکنم
گرم نمیشود خاطرم
بوی تعفن  خیانت از دهانم میآید
هــــــــــا….
خاطر من و
خیال تو و
خیل  خیانت …

.

همیشه تاریکی کریه نیست !
آبروی نور را برده این  خیانت روشن.

.

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ، خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد ، خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ، خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد . (شکسپیر)

.

ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر خیانتت را

.

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ، به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ، نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ، به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ، نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم  تا ابد نشاندی ،

.

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار خیانتش
همه وجودت له شده ….

.

حیران شده ی گریه ی پنهانی خویشم
آرامشی از لحظه ی طوفانی خویشم
پنهان شدی و فکر  خیانت به سرم زد
شرمنده ی این حالت شیطانی خویشم ..

.

اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد این اشتباه از اوست ، اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد این اشتباه از توست ! (شکسپیر)

.

کاش هرگز در محبت شک نبود ، تک سوار مهربانی تک نبود ، کاش بر لوحی که بر جان دل است ، واژه تلخ خیانت حک نبود .

.

بی وفایی کن وفایت می کنند ، با وفا باشی خیانت می کنند ، مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست ، مهربان باشی رهایت می کنند

.

هر آنکه از رفاقت دم میزند / ولی ناخودآگاه از خیانت دم میزند .

.

بلرزید کوه ها از غم ، خیانت را رصد کردند / میان آسمان عشق به ماه من حسد کردند

بغرید رعد ها از خشم ، شهامت خرد شد ، پوسید / قیامت کرد زمین وقتی ، ستاره ماه را دید . . .

.

نفرین به تو که با زیباترین نقاب به چهره  دوست درامدی. نفرین بر آن مرامی که اینگونه  به اعتمادم خیانت کرد
نمیبخشمت

.

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد …

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

از دوستی شکست و

از سادگی خیانت

.

مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم ، به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم ، چه سود از مهر ورزیدن ، چه حاصل از وفا کردن ، مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم

 


[ جمعه 13 دی 1392 ] [ 18:26 ] [ iman ]
[ ]

قاصدک عشق...

 

       

قاصدکَ!!

 

هان!چه خبر آوردی؟؟!!

 

                                 

 از کجا وز که خبر آوردی؟؟؟

 

    خوش خبر باشی اما                       

            گِرد بام ودرِ من بی ثم                                                          

   میگردی!

  انتظار خبری نیست مرا!

                                         

                                  نه ز یاری و نه ز دیٌار و دیاری -باری...

 

برو آنجا که بود چشمی وگوشی با کس!

                                                    

                                                  برو آنجا که تو را منتظرند!

 

قاصدک!

        

     در دل من همه کورند و کرند...

                                                 

                                دست بردار از این در وطن خویش غریب!

 

قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید:

 

که دورغی تو دروغ...

 

که فریبی تو فریب...

 

قاصدک!          

            

                   ولی...آخر...ای وای..

                                          

  راستی آیا رفتی با باد؟!!

                                       

 با توأم آی!  کجا رفتی؟ آی...

 

راستی جایی خبری هست هنوز؟!

 

مانده خاکستر گرمی جایی؟!

 

در اجاقی-طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟!

 

قاصدک!

          

                     ابرهای همه عالم شب وروز در دلم می گریند...                                                    


[ دو شنبه 9 دی 1392 ] [ 10:10 ] [ iman ]
[ ]

داستان عشق واقعی

یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسر برتری داشت و چندین سال نیز از پسر بزرگتر بود…

دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دختر میشه

ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه

یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام معنی کن و پسر خوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده

دختر به دوستش میگه: من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق واقعی کمکم میکنی پیداش کنم، تا بحال هر چی دنبالش گشتم سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود …

پسر بهش قول میده تو این راه کمکش کنه، هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه…

تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر به پسر میگه: میدونی عشق واقعی وجود نداره ؟ پسر می پرسه چطور و دختر میگه: عشق واقعی اونه که واسه معشوقش جونش رو هم بده

و پسر گفت : ببین، به اطرافت با دقت نگاه کن، مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو مثل آینه کنی.

دختر خندید و گفت : ای بابا این حرفا برا تو قصه هاست واقعیت نداره، بعد دختر خواست که با هم به رستوران برن و چیزی بخورن، پسر نیز قبول کرد

در حالیکه از خیابون عبور می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد

انگار ترمزش برید و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو میبینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد میکنه و نقش زمین میشه

دختر برمیگرده و سر پسر رو که غرق خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد……

آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده ولی حیف که دیگه دیر شده بود

دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست...                                


[ دو شنبه 9 دی 1392 ] [ 9:51 ] [ iman ]
[ ]