به تو عادت كرده بودم
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
نظرات شما عزیزان:
.gif)
ميري يه گوشه مي شيني...
هي با نگآت بازي ميكني كه...
يادت بره مي خواستي گريه كني...؟
يه ليوان آب ميخوري كه...
همه بغضاتو قورت بدي...
آنوقت يادت مياد خدايي و بايد تنها باشي...؟
خداجون نميدوني...
اين روزها چقدر خـــــــــــــــــــــــــــدا بودم...